
کرگدن خشمگین و موش های ناقلا ، غلبه بر خشم
مژگان مشتاق
تک شاخ هر روز به مزرعه می رفت و با خوشحالی جوانه ها را نگاه می کرد. تا اینکه یک روز اتفاق وحشتناکی افتاد. وقتی به مزرعه رسید موش هایی را دید که چغندرها را از زمین درمی آورند و با عجله به آن ها گاز می زنند. تک شاخ ناراحت شد و دنبال موش ها دوید. او با عصبانیت پاهایش را محکم روی زمین می کوبید. تلاش او فایده ای نداشت. موش ها زرنگ تر از آن بودند که گیر او بیفتند...
موارد مرتبط