
جشن آتش ، جراتمندی
بهروز واثقی
ببری و خال خالی بی خبر از همه جا به بالای صخره رسیدند. خال خالی رو به ببری کرد و گفت: «ما امشب بزرگ ترین آتشی را برپا می کنیم که اهالی تا به حال به عمر خود ندیده اند.» او این را گفت و آتش را روشن کرد. آتش به سرعت زبانه می کشید و چوب های بیشتری را می بلعید. ببری و خال خالی بدون توجه به شعله ور شدن آتش، دست هم را گرفته بودند و با خوش حالی بالا و پایین می پریدند...
موارد مرتبط