
والدین هشیار
اکرم کرمی، شفالی ساباری
«والدین هشیار» دربردارنده آموزشهایی برای متحول ساختن خود و نیرومند ساختن فرزندان نوشته شفالی ساباری(-۱۹۷۲)، کارشناس روانشناسی خانواده است.
تربیت ایدهآل سرابی بیش نیست، چه درواقع نه والد ایدهآلی وجود دارد و نه کودک ایدهآل. کتاب حاضر با تأکید بر چالشهای طبیعی فرزندپروری تصدیق میکند که هریک از ما سعی میکنیم بهترین والدی باشیم که میتوانیم. هدف ما این است که نشان دهیم چگونه میتوان درسهای عاطفی و معنوی نهفته در مسیر فرزندپروری را بیرون کشید، روی آن سرمایهگذاری کرد و از رهگذر تحول و هشیاری به شیوهای مؤثر در تربیت دست یافت. در این رویکرد بر ما والدین است که دریابیم چگونه نقص و کاستی ما میتواند بهعنوان ارزشمندترین ابزارِ تغییر در اختیار ما قرار گیرد.
ممکن است بعضی از بخشهای این کتاب احساسات آزاردهندهای را در شما برانگیزد. خواهش من از شما این است که در صورت تجربه چنین احساساتی به انرژی و حال و هوای این تجربه، خوب توجه کنید، خواندن را متوقف سازید و در خلوت احساسات خود را لمس کنید و با آن روبهرو شوید. با انجام این کار متوجه خواهید شد که خودبهخود احساسات خود را هضم کردهاید و آنچه خواندهاید برایتان پرمعناتر شده است.
تمامی والدین، صرفنظر از سن فرزند خود، میتوانند از این کتاب استفاده کنند و اطمینان داشته باشند که التزام و عمل به اصول مطرحشده در آن، تحول و دگرگونی را برای خود و فرزندشان به ارمغان خواهد آورد.
اگر والدی تنها هستید که بدون کمک دیگران مجبورید فرزند خود را بزرگ کنید خواندن این کتاب بار شما را سبکتر میکند. اگر پرستار تماموقت کودک هستید خواندن این کتاب بر غنای تجربه شما میافزاید.
فرزندپروری فرصتی در اختیار ما میگذارد تا از پوسته قدیمی خود برون بیاییم، الگوهای کهنه را رها کنیم، با شیوههای نوینِ بودن درگیر شویم و بهصورت والدی هشیار تکامل یابیم.
قرار نیست ما «نسخه دیگری» از خود بسازیم، بلکه کار ما پرورش روحی است که امضای خود را بر خود دارد
ـ پند و اندرز: «اگر جای تو بو دم...»
ـ اظهارنظر: «اگر از من بپرسی...»
ـ قضاوت: «من دوست دارم...» یا «من دوست ندارم...»
ـ امر و نهی: «نارحت نباش» ، «گریه نکن» ، «نگران نباش»
ـ کنترل: «اگر این کار را بکنی، من آن کار را خواهم کرد» ، یا «نمیتوانم بپذیرم که تو از آن خوشت میآید.»
از آنجا که جامعه یا والدینمان به ما نیاموختهاند چگونه به سکون و آرامش درونمان دست یابیم و ریشه رنج و شادی را در درون خود پیدا کنیم، نسبت به شرایط بیرونی واکنش احساسی نشان میدهیم.
ما از مخالفت خاموش والدین خود میترسیم. از آنجا که میدانیم با مخالفت آنها روبهرو خواهیم شد، هرگز وارد ماجرای واقعی زندگی نمیشویم، بلکه چنان زندگی میکنیم که آب از آب تکان نخورد.
وقتی کودک شروع به درک خویشتن بهعنوان موجودی جدا از دیگران با تمایلات خاص خود میکند، مقطعی آشکارساز در مقابل کودک و والد سر برمیآورد. توان کودک برای فاصله گرفتن از آغوش امن شما شدیدا به توان شما برای رها ساختن او بستگی دارد. نحوه برخورد شما با مسئله رها کردن کودک و درعینحال حاضر بودن برای او، تعیینکننده توان فرزندتان برای ایجاد توازن بین اتصال و استقلال است.
بسیاری از ما تصور میکنیم فرزندانمان باید به خواست ما عمل کنند و اگر غیر از این شود احساس میکنیم مورد اهانت قرار گرفتهایم.
راستی اگر خود، افرادی آزاداندیش و مستقل نباشیم، چطور میتوانیم امیدوار باشیم که چنین فرزندانی تربیت کنیم؟ اگر همواره توانمندیها، عقاید و صدای درون خود را نادیده گرفته باشیم و از لحاظ روحی درجا زده باشیم چطور میتوانیم موجودی را تربیت کنیم که به صدای درونش پاسخ دهد و در مسیر رشد قدم بردارد؟
ما بیآنکه خود بدانیم، اغلب بهخاطر اَعمالِ فرزندانمان، آنها را تأیید میکنیم، نه صِرف وجودشان
فرزند شما، چه کودکی خردسال باشد و چه نوجوان باید احساس کند که وجودش موجب شادی شماست. آنها باید بدانند که برای جلب توجه ما لزومی ندارد کار خاصی انجام دهند و به صِرف وجودشان عزیز و خواستنی هستند.
فرزندانی که اینگونه بار میآیند همواره نقشی از پیوند درونی را با خود حمل میکنند و از این رو از لحاظ عاطفی مقاوم و استوار میمانند. آنها خیلی زود یاد میگیرند که آنچه در رابطه اهمیت دارد، روح و درون آنهاست و همین است که در رویارویی با تجارب بزرگسالی به کمکشان میآید
وجود فرزند موهبتی است که به واسطه آن زخمهای درونمان را تشخیص دهیم، جرئت و شجاعت خود را فراخوانیم و از محدودیتی که این جراحات در مقابلمان قرار میدهند، فراتر رویم
وقتی فرزندانمان ببینند که ما خود را همانگونه که هستیم پذیرفتهایم، از درون احساس کفایت میکنند. با خندیدن به اشتباهات و حماقتهایمان به آنها میآموزیم که نسبت به خود بیشازحد سختگیر نباشند. وقتی با شروع کاری تازه با شوخطبعی با ناشیگریهای خود روبهرو شویم به آنها یاد میدهیم که در کاوش کردن جنبههای گوناگون زندگی از دیدگاه و نظر دیگران نترسند.
همانطور که یک پاسخ نابجا میتوند روح او را پژمرده سازد یک اظهارنظر درست و بهموقع میتواند باعث اوجگیری او شود. در هر لحظه این ما هستیم که تصمیم میگیریم بسازیم یا بسوزانیم، پرورش دهیم یا بخشکانیم.
وقتی لحظه به لحظه ارتباط شما با فرزندتان آمیخته با احترام به هویت واقعی او باشد، او نیز یاد میگیرد برای خود ارزش و احترام قائل باشد. برعکس اگر سعی شما این باشد که او را طوری تغییر دهید که با استانداردهای شما همخوانی پیدا کند، این پیام را به او میدهید که ماهیت و وجود واقعی او نابسنده است. در نتیجه فرزندتان بهتدریج نقابی بر چهره میزند که او را از خودِ واقعیاش دور میکند.
وقتی به فرزندانمان میآموزیم که از هر تجربهای درسی بیاموزند، در واقع به آنها یاد میدهیم که با شور و علاقه مالک زندگی خود باشند، دیگر خود را قربانی شرایط نبینند ودر عوض احساس کنند در این شرایط است که نیرو میگیرند.
بنابراین وقتی در رابطهای قرار میگیریم یا با شرایطی روبهرو میشویم که انتظارش را نداریم یا اصلاً دوست نداریم، فرصتی است تا توان معنایابی خود را فعال کنیم
اگر خود، افرادی آزاداندیش و مستقل نباشیم، چطور میتوانیم امیدوار باشیم که چنین فرزندانی تربیت کنیم؟ اگر همواره توانمندیها، عقاید و صدای درون خود را نادیده گرفته باشیم و از لحاظ روحی درجا زده باشیم چطور میتوانیم موجودی را تربیت کنیم که به صدای درونش پاسخ دهد و در مسیر رشد قدم بردارد؟
ایگوی ما میتواند در چشم بههم زدنی فعال شود و قبل از آنکه بفهمیم چه اتفاقی افتاده است، ما را در چنگال خود اسیر کند. احتمال چنین پیشامدی بهویژه زمانی بیشتر میشود که درصدد تربیت فرزندانمان بر میآییم. اگر آشفته، خسته یا سرخورده باشیم احتمال آنکه شیوه انضباطی نادرستی را اِعمال کنیم، بیشتر است.