
والدین قطعاً تأثیرگذارند
میشل بربا، ستاره بابایی
«والدین، قطعاً تأثیرگذارند» کتابی از مجموعه کتابهای «کلیدهای تربیت کودکان و نوجوانان» و نوشته میشل بربا است. در این کتاب شما با هشت مهارت خودباوری، پرورش تواناییها، برقراری ارتباط، حل مشکلات، کنارآمدن، هدفگذاری، تسلیمنشدن و مهربانی آشنا خواهیدشد.
این نویسنده تعدادی از بهترین ایدهها و فعالیتهایی را که تاکنون جمعآوری شده، در یک جلد برای والدین گردآوری کرده است. شما فهرستی از ارزشیابیها را خواهید یافت که به شما کمک میکند نقاطقوت و ضعفهای کودکتان را شناسایی کنید. یک دوجین رهنمودهای کوتاه بچهداری، مراحل سادهای که نشان میدهند هریک از مهارتهای موفقیت را چگونه ارتقاء دهیم و فعالیتهای عملی متعدد که میتوانید برای آموزش هشت مهارتی که در موفقیت بیشترین اهمیت را دارند به کارشان ببندید. میشل داستانهای جذابی را هم درباره کودکان واقعی که استعدادهای خود را دستکم گرفتهاند، گنجانده است. همینطور راهحلهای سادهای که والدینشان بهکار گرفتند تا زندگی آنها را متحول سازند.
او درباره داستانهای این کتاب میگوید:
تمام داستانهای این کتاب درباره کودکان، خانوادههای آنها و آموزگارانی است که میشناختهام و طی بیست سال گذشته با آنها کار کردهام. بعضی از این داستانها موارد پیچیدهای از کودکانی است که تحت درمان من بودهاند. نامهای حقیقی آنها و همینطور والدینشان را برای حفظ حریم خصوصیشان تغییر دادهام. تمام مثالهایی که از مدارس زده شده حاصل مشاهدات واقعی خودم است، مگر کودکانی که بهعنوان نمونهای از کودکانی که این هشت مهارت را از خود نشان میدهند، با روزنامهها مصاحبه کردهاند و یا درباره آنها در کتابها نوشته شدهاست.
بسیاری از متخصصان رشد کودک هم به همین نتیجه رسیدهاند. خیلی ساده گفتهاند برای اینکه بچههایمان موفق باشند. اول باید باور کنند که میتوانند موفق شوند.
بدون این احساس که «من میتوانم این کار را انجام دهم»، کودک از موفقیت در هر محیطی ناتوان است، در مدرسه، در خانه، با دیگران، در کار، در میادین ورزشی و در زندگی، در صورت کمبود باور به خویشتن، کودک با دیدِ «چرا به خودم زحمت بدهم، بههرحال نمیتوانم این کار را انجام دهم» با تجربیات روبهرو خواهد شد و از بسیاری از فرصتهای شادمانی و رضایتمندی خود میکاهد
نگرش «من میتوانم» بهخودی خود شکل نمیگیرد؛ بچهها آن را یاد میگیرند و اولین جایی که یاد میگیرند از خود ماست. شواهد روشن نشان میدهد والدینی که از بچههای خود توقع موفقیت دارند و این باور را که «میدانم تو میتوانی» به زبان میآورند، بچههایی تربیت میکنند که میتوانند. پرورش این اولین مهارت موفقیت یکی از بزرگترین هدایایی است که میتوانید به کودکتان بدهید، چون اساس خودباوری سالم و موفقیت است.
- از تشویق برای افزایش بیشتر خودباوری فرزندتان استفاده کنید.
- به فرزندتان نشان دهید کارش را خوب انجام میدهد، در نتیجه او میتواند دید «من میتوانم» را پرورش دهد.
- به فرزند خود کمک کنید مکالمه درونی مثبت را در خود تقویت کند و از عادت گفتوگوی منفی با خود بکاهد.
- روشهای تربیتی مثبتی را بهکار گیرید که بهطور مؤثر بدرفتاری را تغییر دهد، درحالیکه همچنان از خودباوری پشتیبانی میکند.
- برچسبهای منفی و مخرب را به برچسبهای مثبت و تأییدی تبدیل کنید که وجهه مثبت را پرورش میدهند.
بچههای ما سعی میکنند در سطح توقعات ما زندگی کنند.
کودکان دارای خودباوری بهروشنی حس کردهاند که بیقیدوشرط دوست داشته میشوند، بیبروبرگرد. دوم اینکه، برخلاف تفکر عموم، بچههایی که خودباوری بالایی دارند، با قوانین روشن و منصفانهای بزرگ شدهاند که والدینشان بهطور مستمر بر آنها پافشاری داشتهاند، بنابراین میدانستند چه انتظاراتی از آنها میرود. عامل سوم اینکه والدین آنها برای شنیدن حرفهایشان وقت صرف میکردند و به نظراتشان توجه داشتند، از این رو، با این باور بزرگ شدند که نظرات آنها محترم و معنادار است.
والدینی که به فرزندانشان محبتی میورزند که پذیرش را القاء میکند، توقعات منصفانه و روشنی دارند و با آنها محترمانه رفتار میکنند، فرزندانی خودباور پرورش میدهند.
خودباوری مثبت، پرورش تواناییها، برقراری ارتباط، حل مشکلات، کنار آمدن، هدفگذاری، تسلیم نشدن و مهربانی. انتقال این مهارتها در زندگی بچههایمان تأثیرگذار است.
چهار مرحله وجود دارد که میتوانید برای کمک به فرزندتان به کار گیرید تا باورهای شخصی مثبت خود را پرورش دهد. مهمترین مرحله این است که در فرزندتان این باور را بپرورانید که به او ایمان دارید و بهخاطر خودش دوستش دارید، نه عملکردش. دومین مرحله این است که یاد بگیرید از فرزندتان توقعاتی داشته باشید که او را به سوی آزمودن چیزهای جدید بکشاند، بیآنکه برای دستیابی به چیزهایی که از توان او خارج است بر او فشار وارد کنید. از آنجایی که بخش عظیمی از باورهای کودکتان از درون رشد میکند، سومین مرحله مکالمه درونی مثبت را پرورش میدهد که باورهای شخصی عمیق را میپروراند. مرحله نهایی کمک کردن به فرزندتان در فهم این نکته است که با داشتن دید «من میتوانم» احتمال موفقیتهای او بینهایت میشود.
چهار مرحله پرورش باورهای شخصی مثبت در فرزندتان در ادامه آمده است:
مرحله: ۱ پیام «من به تو ایمان دارم» را به فرزندتان منتقل کنید.
مرحله: ۲ توقعاتی ایجاد کنید که موفقیت را افزایش دهد.
مرحله: ۳ باورهای شخصی درونی عمیق را پرورش دهید.
مرحله: ۴ به فرزندتان کمک کنید نگرش «من میتوانم» را تقویت کند.
وقتی بچهها به اعتماد ما به تواناییهایشان شک دارند، تمایل پیدا میکنند که توقعاتشان را از خود پایینتر بیاورند و در سطح استعدادهایشان عمل نکنند.
اگر فرزندتان از پیامهای شما برداشت مثبتی داشته باشد ـ «مامان فکر میکنه من مسئولیتپذیرم»، «بابا احساس میکنه که میتونه به من اعتماد کنه»، «معلمام فکر میکنه من میتونم این کار رو انجام بدم» ـ سعی خواهد کرد خودش را با آن برداشت تطبیق دهد. از سوی دیگر، اگر فرزندتان فکر میکند احساس شما این است که او نخواهد توانست به تنهایی کار زیادی از پیش ببرد، به احتمال نزدیک به یقین کمکم با شما همعقیده شده و توقعاتش را پایین میآورد تا با نظر شما هماهنگ شود.
سه عامل کلیدی وجود دارد. اول اینکه، کودکان دارای خودباوری بهروشنی حس کردهاند که بیقیدوشرط دوست داشته میشوند، بیبروبرگرد. دوم اینکه، برخلاف تفکر عموم، بچههایی که خودباوری بالایی دارند، با قوانین روشن و منصفانهای بزرگ شدهاند که والدینشان بهطور مستمر بر آنها پافشاری داشتهاند، بنابراین میدانستند چه انتظاراتی از آنها میرود. عامل سوم اینکه والدین آنها برای شنیدن حرفهایشان وقت صرف میکردند و به نظراتشان توجه داشتند، از این رو، با این باور بزرگ شدند که نظرات آنها محترم و معنادار است. کوپراسمیت دریافت والدینی که به فرزندانشان محبتی میورزند که پذیرش را القاء میکند، توقعات منصفانه و روشنی دارند و با آنها محترمانه رفتار میکنند، فرزندانی خودباور پرورش میدهند.
گاهی والدین و معلمان به غیرعمد پیامهایی مخابره میکنند که حس ارزشمندی را در کودک از بین میبرند. یکی از زیانبارترین عاداتی که اعتمادبهنفس بچهها را از بین میبرد لقب گذاشتن است. لقبهایی چون کوتوله، شلخته، نقنقو، کند، پَخمه یا بیعرضه میتوانند یادآور هرروزه بیکفایتی باشند. همینطور ممکن است به پیشگوییهای خود ـ رضایتمندی تبدیل شوند. فارغ از اینکه برچسبها درست هستند یا نه، وقتی بچهها آنها را میشنوند کمکم باورشان میکنند. خیلی از اوقات برچسبها میمانند و سخت پاک میشوند.
۱. از کاربرد برچسبهای منفی در مورد فرزند خود اجتناب کنید ـ در حضور او یا در مکالمه با دیگران. برچسب زدن به بچهها با اصطلاحاتی چون خجالتی، لجباز، بیقرار یا شلخته اعتمادبهنفس آنها را نابود میکند.
۲. هیچگاه به کسی اجازه ندهید به فرزندتان برچسب بزند. برچسبگذاری مضر است، اما میتوانید فورآ هر برچسب منفی را به مثبت بدل کنید. برچسب منفی: «پسرتان خیلی خجالتی است!» برچسب جدید مثبت: «اصلا؛ فقط تماشاچی خوبی است.»
۳. از مقایسه کردن بپرهیزید. هیچوقت فرزندتان را با کسی مقایسه نکنید، مخصوصآ خواهر و برادرانش! «چرا نمیتونی بیشتر شبیه خواهرت باشی؟ او همیشه تر و تمیزه ولی تو شلختهای!» مقایسه کردن به شخصیت کودک آسیب میرساند و احساس خود ارزشمندی او را تضعیف کند.
۴. از به کاربردن برچسبهای ژنتیکی بپرهیزید. برچسبها میتوانند دید کودک را نسبت به خود محدود کنند. «تو مثل عموت تنبلی.» «تو هم مثل من ریاضیاتت ضعیفه.» «تو داری پا جای پای خالهات میگذاری؛ درست مثل او خجالتی هستی.»
یک قانون خوب برای به یاد داشتن برچسبگذاری این است: اگر لقبی احساس کفایت را در فرزندتان بالا نمیبرد، بهتر است از آن استفاده نکنید.
به فرزندتان فکر کنید و هر برچسبی را که درحالحاضر روی او گذارده شده که میتواند برای اعتمادبهنفساش مخرب باشد مشخص کنید: تنبل، خودخواه، کمحرف، کند، بیمسئولیت، شلخته، غیرقابل اعتماد، جمعگریز، بیملاحظه، لجباز، یاغی. حالا عبارت جدید مثبتی بسازید که بتوانید برای جایگزینی برچسب منفی استفاده کنید و آن را بنویسید. عبارات جدید را برای کودکتان به کار ببرید، حتی زمانی که در میان دیگران هستید، تا به او کمک کنید خودش را مثبتتر ببیند.
پدر گفت: «خُب، هِی میگم نقنق نکن. هیچکدام از خواهرهات این کار رو نمیکنند! سعی میکنم به او بگم که این چه عادت بدیه. میگم «تو درست مثل بچه نُنُرها هستی، اگر به این کار ادامه بدی دیگه هیچکس دوستت نداره» اما حالا او بیشتر از همیشه نقنق میکنه! قسم میخورم این کار رو میکنه چون میدونه با این کار دیوونهام میکنه.
همه بچهها گاهی بدرفتاری میکنند. اینکه چطور نسبت به بدرفتاری کودکمان واکنش نشان دهیم میتواند برای باور آنها درباره خودشان مخرب یا سازنده باشد و پاسخگویی مناسب به آن، به مهارت زیاد والدین نیاز دارد.
وقتی از رفتار فرزندتان راضی نیستید، آنچه به کارتان میآید این است که بیان عدم رضایت خود را با جملهای شروع کنید که به جای تو با من شروع شود. دقت کنید که با تغییر کلمات تو به من چطور پیام انتقادی و قضاوتی پدر به پیامی تبدیل میشود که بر بدرفتاری جنی تمرکز دارد نه بر ارزش فردی او.
پیام «تو فاعل»: تو درست عین بچه نققنقوها شدهای. اگر اینجوری ادامه بدی دیگه هیچکس دوستت نداره.
پیام «من فاعل»: من دوست ندارم نقنق کردن تو رو بشنوم، چون مردم دوست ندارند دور و بر کسانی که نقنق میکنند باشند.
کودک را از رفتارش جدا کنید. پدر جنی به او گفت که دست از نقنق کردن بردارد اما نگفت که خودش را به چه روش دیگری ابراز کند. همچنین با مقایسه «هیچکدام از خواهرهات این کار رو نمیکنند» او را تحقیر کرد. باید و نبایدهای خوب باید به کودکان کمک کنند که از نادرست، درست را یاد بگیر، عواقب را دریابند و بفهمند که چطور این بدرفتاری را اصلاح کنند، درحالیکه همچنان خود ارزشمندی آنها را حفظ کنند. پیام اصلاحی، هم به جنی میگوید چه چیز این رفتارش غلط است و هم اینکه پدرش انتظار چه رفتار جدیدی را دارد. همینطور این پیام فقط بر رفتار او تمرکز دارد نه خود کودک.
انتقادی: نقنق نکن. هیچکدام از خواهرهات این کارو نمیکنند.
اصلاحی: من میخواهم نظراتت رو بشنوم، اما بدون ناله کردن بگو.
فرزندتان را بهخاطر تلاشهایش تشویق کنید. پدر جنی حق داشت که نگران نقنق کردن فرزندش باشد. عادت او مطمئنآ مانعی برای روابطاش بود. با تمرکز صِرف روی نقنق جنی، نه تنها در بازداشتن او از این بدرفتاری شکست میخورد بلکه درواقع آن را افزایش هم میداد. دلیل آن اینجاست. با این دید انتقادی، او متوجه اوقاتی که جنی سعی میکرد نقنق نکند نمیشد. هرچند این اوقات زیاد نبودند اما بودند. انتظار اینکه به ناگاه رفتارش را عوض کند غیرواقعبینانه بود، و جنی دست از سعی کردن برداشت.
بعد از صحبت ما، پدر فهمید که باید هر تلاشی را که دخترش برای اصلاح انجام میدهد تأیید کند، چه موفقیتآمیز باشد چه نباشد. با اینکار به او کمک میکرد که باور کند موفقیت واقعآ امکانپذیر است. او به تشویق تلاشهای جنی ادامه داد تا رفتار تازه دخترش برای صحبت کردن بدون نقنق بروز کرد.
یکی از مؤثرترین عوامل تعیینکننده در موفقیت کودکان نوع توقعاتی است که والدینشان از آنها دارند. این مرحله به شما کمک میکند یاد بگیرید توقعاتی داشته باشید که بچهها را به آزمودن موقعیتهای تازه تشویق کند، استعدادهایشان را گسترش دهد و اعتمادبهنفسشان را پرورش دهد.
- مستحق آن است. بچهها میدانند تحسینی که دریافت کردهاند چه وقت واقعی است، پس مطمئن شوید که مستحق این تحسین هستند: «دیدم که امروز برای مرتب کردن تختت خیلی دقت به خرج دادی و روتختی رو صاف کردی، برای همین هم خیلی بهتر به نظر میاد!»
- فورآ صورت بگیرد. بهترین زمان تحسین درست سر بزنگاه است، بهمحض اینکه تلاش کودک را مشاهده کردید: «به خودت آفرین بگو سام، تو وقتی لگوهایت افتادند خونسرد ماندی.»
- ویژه باشد. وقتی رفتار خوبی را مشاهده میکنید آن را به زبان بیاورید به این ترتیب فرزندتان میفهمد دقیقآ چه کاری را خوب انجام داده است: «کلیامروز وقتی به کارا کمک کردی که نقاشی پارهاش را بچسباند، خیلی با او مهربان بودی. موجب شدی گریهاش بند بیاد.»
- فردی باشد. تحسین مؤثر باید مستقیمآ به کودکی که مستحق آن است ابراز شود. او را با کسی مقایسه نکنید.
- تکرار شود. برای اینکه به فرزندتان کمک کنید رفتار جدیدش را به عادت تبدیل کند باید تحسین را تکرار کنید.
موفقیت شما غالبآ با میزان انتظارهایی که دیگران از شما دارند سنجیده میشود.
نوع پیامهایی که برای فرزندانمان میفرستیم بسیار مهم است. چشمداشتِ خیلی کم از بچهها موفقیتهایشان را محدود میکند، زیرا انگیزه آزمودن موقعیتهای جدید را از دست میدهند. همچنین انتظارات غیرواقعبینانه میتواند به بچههایمان آسیب برساند: «چرا همه نمرههات رو الف نگرفتی؟» «چطور نتونستی عضو تیم بشی؟»، «تو ۹۸ درصد رو بهدست آوردی، کدام دو نمره را از دست دادی؟» فشار آوردن به بچههایمان به این دلیل که بهترین را برای آنها میخواهیم ممکن است از نگاه آنها به «تو به اندازه کافی خوب نیستی.» تعبیر شود. انتظارهای موفق استعدادهای فرزندانمان را بهآرامی رشد میدهد تا بتوانند به آنچه برایشان بهترین است، دست یابند بیآنکه برای عملکرد بیش از توانشان، به آنان فشار وارد شود. این توقعات هرگز حس کفایت کودکان را خراب نمیکند.
۱. مناسب سطح رشد. «آیا فرزندم از نظر سطح رشد برای وظایفی که از او انتظار دارم آماده است؟ یا پیش از اینکه برنامه زمانی درونی او آمادگی داشته باشد به او فشار آوردهام؟» یاد بگیرید چه چیزی برای سن فرزندتان مناسب است، اما این را هم بهخاطر داشته باشید که راهنماهای رشد وحی مُنزل نیستند. همیشه بهتر است از همان جایی که فرزندتان هست شروع کنید.
۲. واقعگرایانه. «آیا انتظارات من منصفانه و منطقی است، یا زیادی انتظار دارم؟» توقعات واقعگرایانه بچهها را وادار میکند تلاش خود را معطوف سطح بالاتر کنند، بیاینکه به آنچه ورای تواناییهایشان است کشانده شوند. مراقب باشید استانداردها را چندان سطح بالا درنظر نگیرید. قرار دادن فرزندتان در موقعیتهای بسیار دشوار خطر شکست و پایین آمدن میزان احساس کفایت او را افزایش میدهد.
۳. موردپسند کودک. «آیا آنچه انتظار دارم چیزی است که کودکم میخواهد یا بیشتر خودم دوست دارم؟» همه ما میخواهیم فرزندانمان موفق باشند، اما همیشه باید مراقب باشیم اهدافی که برای فرزندانمان تعیین میکنیم براساس رؤیاهای آنها باشد نه رؤیاهای ما.
۴. در راستای موفقیت. «آیا توقعات من به کودکم میگوید که مسئولیتپذیر، قابلاعتماد و ارزشمند است؟» توقعات مؤثر کودک را تشویق میکند که در نوع خود بهترین باشد، در نتیجه آنها میتوانند باور عمیقی به خودشان پیدا کنند.
بچههایی که باورهای شخصی ضعیفی دارند همواره خودشان را با پیامهای تحقیرآمیز موردانتقاد قرار میدهند. امکان موفقیت در آنها بسیار محدود است، زیرا تواناییهای خود را باور ندارند. در این مرحله با یاری بچهها در پرورش گفتوگوهای درونی مثبت، به آنها کمک میشود که در نوع خود بهترین شوند.
تحقیق نشان میدهد که ۸۵ درصد اوقاتی که ما حرف میزنیم، با کسی مکالمه نمیکنیم ـ ما با خودمان حرف میزنیم! باخودگویی بخش مهمی از روشی است که بچهها باورهایی را درباره خودشان کسب میکنند. یکی از مؤثرترین روشها برای کمک به کوچولویتان در بهدست آوردن باور عمیق به خودش این است که به او آموزش دهیم با خودگویی مثبت را تمرین کند.
کمک به کودک برای تغییر عادت باخودگویی منفی آسان نیست. مثل هر عادت دیگری، برای شکستن این عادت هم لازم است دستکم سه هفته بر تلاشتان پافشاری کنید تا رفتار فرزندتان تغییر کند.
۱. باخودگویی مثبت را الگوسازی کنید. با فهمیدن این موضوع که بچهها باخودگویی را بیشتر از گوش دادن به دیگران یاد میگیرند، والدین خوزه بهعمد پیامهای مثبت بیشتری را با صدای بلند بیان کردند، در نتیجه خوزه آنها را بارها و بارها میشنید. یک روز نامادریاش گفت: «عاشق دستور پختیام که امروز استفاده کردم. واقعآ از غذایی که درست کردم خوشم اومد.» همان روز پدرش گفت: «از اینکه امروز همه کارهایی را که نوشته بودم انجام دادم، لذت بردم، همه کارهایی را که برنامهریزی کرده بودم انجام دادم.» اوایل احساس میکردند تأیید خودشان کار عجیبی است، اما وقتی متوجه شدند پسرشان از خودش بیشتر تعریف میکند، تردید را کنار گذاشتند.
۲. خانوادهای با شعار «من میتوانم» بسازید. هروقت کسی در خانواده خوزه میگفت: «من نمیتونم»، دیگر اعضای خانواده یاد گرفته بودند که به او بگویند: «موفقیت از میتونم حاصل میشه، نه از نمیتونم.» این شعار کوچک و ساده به روشی مؤثر برای تشویق اعضای خانواده تبدیل شد تا مثبتتر فکر کنند.
۳. برای «تفکر منفی»علامت بگذارید. برای یادآوری به خوزه که گفتوگوی منفی ممنوع است، والدینش یک علامت بین خودشان ابداع کردند، هر وقت که او در جمع نظر منفی میداد گوششان را میکشیدند.
۴. با صداهای منفی مبارزه کنید. والدین به آرامی خوزه را تشویق کردند که با صدای منفیاش مجددآ گفتوگو کند. این کار را با توضیح درباره چگونگی مقابله با گفتمان منفی درونیشان آغاز کردند. پدرش گفت: «زمان مدرسه را بهخاطر میآورم. گاهی درست قبل از امتحان صدایی از درونم میشنیدم که میگفت این سخته، تو نمیتونی این امتحان رو خوب بدی.» از این صدا متنفر بودم، چون اعتمادبهنفسم رو از بین میبرد. من یاد گرفتم که با او صحبت کنم؛ فقط میگفتم: «من دانشآموز خوبی هستم. تمام سعیام را میکنم. اگر تمام تلاشم را بکنم کارم درست انجام میشه.»
۵. منفی را به مثبت تبدیل کنید. خانواده قانونی وضع کرد که با منفی بودن مقابله کند و نامش را «یک منفی برابر است با یک مثبت» گذاشتند. هروقت یکی از اعضای خانواده اظهارنظر منفی میکرد، از او میخواستند که آن را به جملاتی مثبت تبدیل کند. اگر خوزه میگفت: «من احمقم.» والدینش او را تشویق میکردند چیز مثبتی بگوید: «من توی دیکته خیلی عالیام.» با تداوم اعمال این قانون خوزه بهتدریج جملات منفی را کنار گذاشت.
۶. باخودگویی مثبت را یادآوری کنید. مرحله نهایی والدین این بود که به او یادآوری کنند هروقت استحقاقش را داشت در ذهنش خود را تحسین کند. روزی که نمره خوب دیکتهاش را به خانه آورد نامادریاش گفت: «خوزه امروز نمره دیکتهات عالی بود. یادت بود به خودت تو ذهنت بگی چهکار بزرگی انجام دادی؟» بعد از مسابقه فوتبال، پدر گفت: «خوزه ضربه بغلپایی که امروز به کار بردی عالی بود، امیدوارم خودت رو تشویق کرده باشی، چون مطمئنآ لیاقتش رو داری.» مدتی طول کشید تا خوزه به استفاده از این روش عادت کند، اما بهتدریج همانطور که آرامآرام الگوهای تفکر منفی را از ذهنش پاک میکرد سطح آسودگیاش افزایش مییافت.
کودکان هم مثل بزررگسالان، نیاز دارند پیشرفت خود را ببینند، خصوصآ در مدرسه که رشد آنها بهطور دائم موردسنجش قرار میگیرد.
بچهها فقط باید عملکرد کنونی خود را با عملکرد پیشین خودشان مقایسه کنند، نه با عملکرد همکلاسیها یا خواهر و برادرهایشان. رقابت برای بچههایی که پیشاپیش باورهای عمیقی به خودشان دارند ممکن است انگیزه ایجاد کند، اما برای بچههایی که اعتمادبهنفس پایینی دارند میتواند فلجکننده باشد.
ز قدرتمندترین مهارتهایی که والدین و معلمان میتوانند به کودکان آموزش دهند ثبت پیشرفت تدریجی خودش است. با این کار او میتواند موفقیتهایش را ببیند. با مشاهده پیشرفتها، باورهای شخصیاش چارهای جز رشد ندارند! فعالیتهای پیشِرو با کمک به بچهها در ثبت و اندازهگیری میزان پیشرفت و دستاوردها، نگرش «من میتوانم» را میسازد.
۱. ثبت میزان پیشرفت. هر هفته، از کودکتان بخواهید پیشرفت تحصیلی خود را روی یک نوار صوتی ضبط کند، در نتیجه او میتواند درباره تواناییهایش «بشنود». صدای ضبطشده در هر نوبت لازم نیست بیش از یک دقیقه باشد و میتواند هر تعداد موضوعی را دربر بگیرد: شعر، پاراگرافی از یک کتاب یا گزارشاش، اصول ریاضی، دیکته کلمات و حتی مصاحبه با یک دوست.
۲. درست کردن یک زونکن کار مورد علاقه. یک زونکن بزرگ بخرید ـ هرچه بادوامتر بهتر ـ یا حتی یک جعبه محکم. هر هفته از فرزندتان بخواهید امتحانی را که از همه بیشتر به آن افتخار میکند انتخاب کند و آن را در زونکن عملکرد بگذارد. سپس به او کمک کنید به عملکرد پیشین خود در زونکن نگاه و آن را با پیشرفت کنونیاش مقایسه کند، در نتیجه میتواند میزان پیشرفتاش را ببیند.
۳. یک تابلوی اعلانات نصب کنید. با نصب تابلوی اعلانات، او میتواند بهترین برگههای امتحانی خود را به نمایش بگذارد. برگهها را تاریخ بزنید و به ترتیب زمانی روی تابلو نصب کنید. فرزندتان با یک نگاه، عملکرد پیشیناش را با عملکرد کنونیاش مقایسه میکند. این کار مخصوصآ زمانی بسیار تأثیرگذار است که به فرزندتان کمک کنید هربار یک عملکرد تحصیلی ثابت را انتخاب کند، مثلا همه امتحانات ریاضی یا همه امتحانات خوشنویسی.
۴. یک مجله موفقیت درست کنید. یک دفتر خالی به فرزندتان بدهید. او را تشویق کنید که دستاوردها و موفقیتهایش را در مجله با آرایش سادهای ثبت کند. برای بچههای کوچکتر، فعالیت عکس گرفتن یا نقاشی کردن از دستاوردهایشان و چسباندن آنها به آلبوم را درنظر بگیرید.
۵. زنجیر کاغذی درست کنید. مجموعه کاملی از نوارهای کاغذی رنگی با رنگ روشن در اندازههای ۲/۵ × ۱۲/۵ سانتیمتر کنار دست نگهدارید. هربار که فرزندتان موفقیت ویژهای را بهدست آورد، آن را روی یک نوار بنویسید، از روی نوار بعدی در حلقه بگذرانید و انتهای آنها را به هم بچسبانید تا یک زنجیر درست شود. به اضافه کردن حلقههای جدید ادامه دهید و زنجیر را بهعنوان سند موفقیت در اتاق کودک آویزان کنید.
همیشه پاداش دادن به بچهها بهخاطر موفقیتهایشان ـ مثل پول دادن برای نمرات خوب، یا خوراکی خوشمزه بهخاطر رفتارهای خوب ـ ممکن است پیامهای منفی مخابره کند که ما متوجهاش نیستیم: «من میخوام حسابی تلاش کنم که نمرات خوب بیارم تا مامان و بابا یک چیزی بهم بدن.» یا «چرا باید رفتارم را عوض کنم؟ هیچچی گیرم نمیاد.» دردناکترین سناریو آن است که بچهای با این باور بزرگ شود که والدینش فقط وقتی موفقیتی بهدست میآورد دوستش دارند. یکی از بهترین روشها برای پرورش اعتمادبهنفس فرزندتان این است که تلاشهایش را چه موفقیتآمیز باشد چه نباشد قدردانی کنید. سنگ بنای اعتقاد کودک به خودش این است که بداند بیقیدوشرط دوست داشته میشود ـ فارغ از نتیجه.
یک روش سرگرمکننده برای آگاهی فرزندتان از تواناییهایش وجود دارد. با دقت درب یک قوطی کنسرو را جدا کنید و دور بریزید: قوطی را تمیز کنید و رویش کاغذ رنگی بکشید. روی قوطی را با جملات من میتوانم تزئین کنید، حتی میتوانید عکس کودکتان را روی آن بچسبانید. هر وقت فرزندتان به موفقیت خاصی دست پیدا میکند، کمک کنید آن موفقیت را روی تکه کاغذی بنویسید یا نقاشی کند و آن را داخل قوطی بگذارد. موفقیتها میتوانند شامل هر مهارت جدیدی باشند که فرزندتان یاد گرفته است: آماده کردن میز غذا، کفش پوشیدن، دوچرخه سواری، شمارش تا صد، بستن دکمههای لباساش و تمام کردن یک کتاب. پیامهای «من میتوانم» یادآور عینی فهرست روبهرشد تواناییهایش هستند.
میدونستم که از پس آن برمیای! این از همیشه بهتر است.
فکر خیلی خوبیه. میتونم بگم تقریبا بهدستش آوردی.
درست داری پیش میری. کارت عالیه.
تو این کار خیلی بهتر شدی. هر روز بهتر از دیروز!
باید تمرین کرده باشی! عالی! فوقالعاده! معرکه! بهترین!
محشر! شگفتانگیز! آفرین! سرآمد! اجرای دیدنی!
کارت درسته! واقعآ فکر شده بود! ادامه بده! کارت خوب بود!
خودشه! دیدنی! خیالانگیز! بهدستش آوردی! خیلی خوبه!
اُه! تبریک داره! تأثیرگذاره! بهت افتخار میکنم!
هیچکس نمیتونه تو همه چیز خوب باشه. ما فکر میکنیم که تو در خیلی از زمینهها عالی هستی، هرچند ممکنه حالا اینطور به نظر نیاد.»
-کودکانی که باورهای شخصی ضعیفی دارند، باید پیشرفتشان در موضوعاتی بسیار ملموس به آنها نشان داده شود تا باور کنند در حال ترقی هستند، فقط گفتن «داری بهتر میشی!» کافی نیست. نمونههایی از عملکرد واقعی، نوارهای صوتی ضبطشده یا نوارهای ویدئویی از مهارت او در بازههای زمانی، شواهد محکمی هستند که کمک میکنند کودکان ببینند واقعآ در حال پیشرفت هستند.
-فرزندتان را بهخاطر تلاشش تشویق کنید. بچههای ما نیازمند این هستند که باور کنند ما دوستشان داریم، فرقی نمیکند موفق شوند یا شکست بخورند. هر تلاشی که فرزندتان میکند امکان موفقیت او را بیشتر میکند.