تاثیر موسیقی بر مغز و هوش کودکان: توهمی به نام اثر موتسارت
حداقل 67 تحقیق در نشریات معتبر در زمینهی رابطه بین هوش و موسیقی کلاسیک منتشر شدهاند. ما در اینجا از اثر داشتن حرف نمیزنیم. از بررسی رابطه حرف میزنیم.
بیش از 80 درصد آمریکاییها فکر میکنند موسیقی میتواند هوش فرزندان را افزایش دهد.
این گزارشی است که دانشگاه هاروارد در سال 2013 منتشر کرده است.
البته این گزارش، در دفاع از این باور نیست. بلکه با هدف رد این تصور نادرست منتشر شده است.
خیلی سخت است که به والدین و به مشاوران پرورش کودک بگویید که این باور نادرست است.
همین امروز هم در سطح جهان، مجموعههای موسیقی زیادی برای افزایش هوش کودکان فروخته میشود. حتی گاهی به مادران باردار گفته میشود که با گوش دادن به موسیقی کلاسیک، میتوانند فرزندان باهوشتری به دنیا بیاورند.
سختتر و تلختر این است که حداقل 67 تحقیق در نشریات معتبر در زمینهی رابطه بین هوش و موسیقی کلاسیک منتشر شدهاند.
اما صبر کنید.
کمی صبر کنید:
یک بار دیگر جملهی آخر را بخوانید: حداقل 67 تحقیق در نشریات معتبر در زمینهی رابطه بین هوش و موسیقی کلاسیک منتشر شدهاند.
ما در اینجا از اثر داشتن حرف نمیزنیم. از بررسی رابطه حرف میزنیم.
اگر چه قاعدتا اگر بخواهیم به شما موسیقی افزایش هوش کودکان بفروشیم، لازم نیست به این تفاوت چندان توجه کنیم و میتوانیم با اغماض از کنارش عبور کنیم.
اجازه بدهید بحث را با مرور نخستین مطالعه جدی در این زمینه، یعنی مطالعه خانم فرنسس راوشر آغاز کنیم:
خانم فرنسس راوشر، کسی است که مطالعات اش، در نهایت به ترویج باور نادرست تاثیر موسیقی بر هوش کودکان منتهی شد.
فرنسس راوشر و همکارانش در سال 1993 در دانشگاه ویسکانسین مطالعهای انجام دادند که گزارش میداد دانشجویان بعد از 10 دقیقه گوش دادن به یکی از سوناتهای موتسارت، عملکرد مغزی بهتری نشان میدهند .
شیوهی انجام آزمایش راوشر به صورت زیر بود:
او از 79 نفر از دانشجویانش خواست که در یک تجربه شرکت کنند.
در این تجربه،
او یک بخش از بخش های پنج گانه تست هوش استنفورد بینه، یعنی پردازش های بصری- فضایی را مورد سنجش قرار داد.
برای این کار، یک اسکناس را دانشجویان نشان می داد که طی سه مرحله تا شده بود؛
و دانشجویان باید شکل اسکناس را پس از تا شدن در مرحله ی بعد تشخیص می دادند و تصور می کردند.
آنطور که فرنسس راوشر گزارش میکند، دانشجویان پس از هشت و نیم دقیقه گوش دادن به موسیقی موتسارت، به طور متوسط 9 تا 10 امتیاز بیشتر در تست بهره هوشی استنفورد بینه به دست میآوردند.
البته این اثر تنها حدود 10 دقیقه وجود داشت.
به عبارتی وقتی ده دقیقه از گوش دادن موسیقی میگذشت، بین کسانی که موتسارت گوش داده بودند و گوش نداده بودند، تفاوتی وجود نداشت.
ضمن اینکه نباید فراموش کنیم که آزمایش فقط در مورد یکی از جنبه های پنج گانهی هوش، انجام شده بود.
راوشر در گزارشهای خود تاکید میکند که این آزمایش و نتایج آن باید با دقت و وسواس، مورد استفاده قرار بگیرند و تحلیل شوند.
با این حال، موضوع تاثیر موسیقی بر هوش، آنقدر جذاب بود که خیلی زود به یک موضوع تجاری و محلی برای کسب درآمد تبدیل شد.
این وضعیت را میتوان با سرنوشت آلبرت محرابیان مقایسه کرد که عمومی شدن نتایج مطالعاتش، حتی نام و جایگاه خود او را هم در ادبیات زبان بدن و ارتباطات غیرکلامی تضعیف کرد.
اما در سال 1999، اتفاق دیگری افتاد.
راوشر و همکارانش، نتوانستند همین تجربه را مجددا بازسازی کنند.
به عبارت دیگر، تکرار این تجربه – حتی در حد محدود 10 دقیقه و یکی از مولفههای پنج گانه – هم امکانپذیر نشد.
گوش دادن به موسیقی، روی خلق شرکتکنندگان تاثیر داشت، اما نتوانست امتیاز IQ آنها را تحت تاثیر قرار دهد.
بنابراین در خوشبینانه ترین حالت می شود گفت آزمایش هایی از این دست اثر خلق بر حل معماهای هندسی را می سنجند و نه اثر موسیقی بر هوش را.
اما بزرگترین کار در آشکارسازی این تصور نادرست را پروفسور لوییس هتلند (Lois Hetland) از دستاندرکاران پروژهی صفر دانشگاه هاروارد انجام داد .
او 67 تحقیق را که مجموعا روی 4564 نفر انجام شده بودند مورد بررسی قرار داد و نکات زیر را گزارش کرد:
- تنها چیزی که در بخشی از این تحقیقات، قابل استدلال و استخراج است، اثر کوتاه مدت موسیقی است.
- آزمایش بر روی افراد بزرگسال انجام شده و هیچ ارتباطی با کودکان ندارد.
- آزمایش، نه تنها هوش را نمیسنجد. بلکه حتی تجسم بصری / فضایی را هم نمیسنجد. بلکه اثر کوتاه مدت موسیقی بر تصویرسازی از تا کردن کاغذ را مورد مطالعه قرار میدهد.
البته میدانیم که در بسیاری از این موارد، معمولا گزارشهای اولیه راه خود را در میان عامهی مردم باز میکنند و تحقیقات عمیق و جدی بعدی، فقط در فضای آکادمیک باقی میمانند.
سرنوشتی که ظاهرا برای اثر موتسارت هم به وجود آمده و تجربه شده است.