
نقش محیط غنی شده در افزایش هوش کودک
خانواده ها، به فکر افتادند که با فرزندانشان مانند موش رفتار کنند. آنها با خود می گفتند: چرا در سالهای اول که بخش اصلی رشد مغزی فرزندان است، آنها را در محیط غنی شده پرورش ندهیم؟
همه چیز از آقای دونالد هب (Donald Hebb) استاد دانشگاه مک گیل شروع شد.
او حدود پنجاه سال قبل، مشغول آزمایش در مورد هوش بود.
حتما کسانی که در حوزه ی هوش مصنوعی و شبکه های عصبی مصنوعی کار کردهاند، نام دونالد هب و قانون معروف او در یادگیری شبکه عصبی مصنوعی را شنیدهاند.
ولی ما در اینجا، کاری به تلاش او در زمینه شبکه های عصبی مصنوعی نداریم. ما با موشهای دونالد هب کار داریم.
مطالعه در مورد یادگیری و اثر آن بر مغز، آنقدر برای دونالد هب جذاب بود که تعدادی از موش های آزمایشگاهش را به خانه برد و در محیطی آزاد پرورش داد.
تا تفاوت زندگی آزاد و زندگی آزمایشگاهی را بر مغز موشها بسنجد.
هب یکی از معیارهای مهم در سنجش توانایی مغز را تعداد اتصالات نورونی آن (اصطلاحا اتصالات سیناپسی یا Synaptic Connection) میدانست و کوشید این اثر محیط را بر تعداد این اتصالات در موشها بررسی کند .
او مغز موشها را در دو وضعیت با یکدیگر مقایسه کرد:
- زندگی در قفس آزمایشگاه
- زندگی شبیه یک حیوان خانگی در خانه با فضایی باز و اسباببازیهای متعدد
موشها در خانهی هب حق داشتند آزادانه بچرخند و مانند حیوان خانگی با وسایلی که آنجا بود بازی کنند.
دونالد هب، گاه و بی گاه موشهایش را از شهر بازی زیبای خانگی به لابراتور میبرد و توانمندیهای ذهنی آنها را میسنجید.
موشهای خانگی به نسبت موشهای آزمایشگاهی، حافظهی بهتری پیدا کرده بودند و مسیر خود را در لابیرنتهای پیچ در پیچ، سریع تر پیدا میکردند.
در پی آزمایشهای دونالد هب، اصطلاح محیط غنی شده (Enriched Environment) رایج شد. در واقع خانهی دونالد هب، به عنوان یک محیط غنی شده (با وسایل بازی و فرصتهایی که در قفس آزمایشگاه نبود) در نظر گرفته شد.
در دههی شصت میلادی، دانشمند دیگری به نام روزنزویگ (Mark Rosenzweig) از دانشگاه برکلی، آزمایشهای بیشتری در مورد اثر محیط غنی شده بر مغز انجام داد .

او به نتیجه رسید که موشهایی که در محیط غنی شده پرورش پیدا میکنند، مغزی سنگینتر دارند.
همچنین در برخی قسمتها، کورتکس آنها ضخیمتر است.
مشخصا میشود نتیجه گرفت که محیط غنی شده، مغز موشها را بهتر پرورش میدهد.
محققان دیگری هم این ماجرا را ادامه دادند. از جمله این محققان میتوان به ویلیام گرینو (Greenough) اشاره کرد :
گرینو موش ها را به سه دسته تقسیم کرد و آزمایش را به شکلی جدی تر اجرا کرد.
گروهی از موشها قفس تنگ داشتند.
گروهی دیگر قفس بزرگ و فراخ داشتند.
گروه سوم هم تقریبا در یک شهر بازی زندگی میکردند. جایی که بهتر است به جای شهر موشها، آن را بهشت موشها بنامیم.
گرینو به نتیجه رسید که نسبت اتصالات سیناپسی به تعداد نورونها در موشهای محیط غنی شده، 20 تا 25 درصد بیشتر از موشها در قفس است.
مجموعه این تحقیقها، نقطهی شروع خوبی برای بهرهبرداری غیرعلمی و غیرقابل اثبات در مورد مغز کودکان بود:
خانوادهها، به فکر افتادند که با فرزندانشان مانند موش رفتار کنند.
آنها با خود می گفتند: چرا در سالهای اول که بخش اصلی رشد مغزی فرزندان است، آنها را در محیط غنی شده پرورش ندهیم؟
احتمالا تا اینجا میتوانید حدس بزنید که والدین به چه ابزارهایی برای غنی کردن محیط فرزندان خود متوسل میشوند.
خصوصا با توجه به آنچه در مورد قورباغهی حافظ خوان گفتیم، میشود تصور کرد که پدر و مادر، هوش و پرورش مغز و غنای محیط را چگونه میفهمند.
- ممکن است شبها برای فرزند خردسال خود، حافظ بخوانند.
- ممکن است شبکه های تلویزیونی را روی کانالهای انگلیسی زبان بگذارند که نورونهای مغز فرزندشان برای زبان انگلیسی آماده شود.
- ممکن است برای او، موسیقیهای فاخر پخش کنند.
به فهرست بالا میتوانید دهها مورد خلاقانهی دیگر هم بیفزایید. در واقع به جای اینکه مغز فرزند رشد کند، مغز والدین در تلاش برای جستجوی روشهای خلاقانه رشد میکند.
اما سوال کلیدی اینجاست:
آیا آنالوژی محیط غنی شده برای موشها و محیط غنی شده برای آدمها، از لحاظ علمی قابل اتکاست؟
دقت داشته باشید که همهی آزمایشهای معتبر محیط غنی شده بر روی موشها انجام شدهاند. پس مهم است که ما در تعمیم آنها به انسانها چند نکته را مد نظر قرار دهیم:
معادل موشهای در قفس برای کودک انسان قابل تصور نیست.
فرض کنید پدر و مادر، بیمار روانی نیستند و فرزندشان را در قفس حبس نمیکنند. آیا در زندگی عادی یک کودک، میتوان شرایطی را تصور کرد که با موش در قفس مشابه باشد؟ واقعیت این است که حتی اگر ما نخواهیم، فرزندان عملا در محیطی غنی شده رشد میکنند.
هر جای خانه برای آنها یک تجربه تازه است.
نگاه از پنجره به بیرون یک تجربه تازه است.
دعوا بر سر اسباب بازی با کودک فامیل یا بچهی همسایه یک تجربهی تازه است.
زمین خوردن یک تجربه تازه است.
فرو کردن انگشت در همهی سوراخ های در و دیوار یک تجربهی تازه است.
حداقل برای چند سال نخست زندگی، سادهترین خانهها و خانوادهها هم یک محیط غنی و Enriched محسوب میشوند.
آیا به تفاوت محیط غنی شده و محیط طبیعی توجه داریم؟

روزنزویگ، مطالعات دیگری هم انجام داده که متاسفانه – مثل خیلی از ماجراهای مشابه – کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند .
او موشها را در محیط طبیعی نیز پرورش داده است. محیط طبیعی فضای زندگی متعارف موشهاست. همان فرصتها و تهدیدهای زندگی موشی، همان بوها و رنگها و طعمهای موشی، همان خوراکیهای موشی و خلاصه همهی آن چیزی که طبیعت زندگی یک موش محسوب میشود.
موشها در محیط طبیعی هم از موش های در قفس و هم از موش های شهر بازی مغز بهتر و قویتری داشتهاند.
توجه داشته باشید که ما به طور خاص در مورد سالهای نخست کودکی صحبت میکنیم.
در مورد برخی فعالیتها، سالهای بهینه وجود دارد. اما تقریبا هیچ کدام از آنها به سالهای نخست (خصوصا کمتر از سه سالگی یا پنج سالگی) مربوط نمیشوند.
دو نکته توجه داشته باشید:
- وظیفه اصلی والدین، ایجاد محیط نرمال برای افزایش حداکثری رشد مغز کودکان است.
- محیط نرمال، به معنای محیطی است که کودک با مسائل کودکانه مربوط به سن خود مواجه شود