لوگوی دوزلی بوک
تخفیف‌های گروهی !
کتاب اختصاصی چی کاره بشم
ضریب هوشی چیست؟ مروری بر تاریخچه مفهوم هوش

ضریب هوشی چیست؟ مروری بر تاریخچه مفهوم هوش

معیار بینه برای سنجش هوش، متوسط هوش هم سالان بود. او کسی را که دقیقا مانند متوسط همسالانش بود، دارای بهرهی هوشی 100 در نظر می گرفت و به همین نسبت، کسانی که بالاتر از متوسط بودند، بهرهی هوشی بالای صد و افراد پایین تر از متوسط، بهره ی هوشی زیر صد به دست می آوردند.

بحث هوش و ضریب هوشی یا همان IQی معروف (Intelligence Quotient) برای اکثر انسان‌ها جذاب و دوست‌داشتنی بوده است.
همچنانکه در درس قبل مورد اشاره قرار گرفت، بسیاری از مردم، بهره هوشی را با نبوغ هم‌معنا در نظر می‌گیرند.
دوست داریم از ضریب هوشی اینشتین صحبت کنیم. در مورد ضریب هوشی استیون هاوکینگ، داستان و عدد بسازیم و نقل کنیم.
همچنین، احتمالا جایی در گوشه‌ی ذهن‌مان، همیشه به این مسئله فکر می‌کنیم که ضریب هوشی ما چند است و در مقایسه با اطرافیان، تیزهوش‌تر هستیم یا نه.

اما متاسفانه اطلاعات اکثر ما در مورد نحوه شکل‌گیری بحث هوش و ضریب هوشی (یا بهره هوشی) ناقص است و در بهترین حالت، صرفا آن را به عنوان هوش ریاضی تعریف می‌کنیم و در مقابل مفاهیمی مانند هوش هیجانی یا هوش عاطفی یا هوش چندگانه‌ی هوارد گاردنر قرار می‌دهیم.
این درس و درس آتی، به بررسی روند مطرح شدن و رواج یافتن روشهای سنجش هوش و به طور خاص ترویج بهره هوشی یا IQ می‌پردازد.

مفهوم هوش در دوران قدیم

تا چند قرن پیش، می بینیم که هوش بیشتر با حافظه مترادف بوده است.
کسانی که اشعار زیادی از گذشتگان را حفظ بودند یا کتابهای زیادی را در ذهن داشتند،
یا پای حرف بزرگان نشسته بودند و حرفهای آنها را با دقت و جزئیات به خاطر داشتند، هوشمند محسوب می شده اند.
البته در نبود صنعت چاپ و پراکندگی جغرافیایی و محدودیت در نشر علم و دانسته ها اشتباه نیست که هوشمندی را با حافظهی قوی نزدیک بگیریم.
چون قبلا گفته ایم که هوش، بر اساس توانایی ما در حل نیازهای زندگی مان تعریف می شود.

مفهوم هوش در عصر صنعتی

توجه به هوش و اندازه گیری هوش، در دوران صنعتی شدن جهان، جدی شد.
دورانی که زندگی شهری پیچیده تر شد و به تدریج به نظر می رسید که توانایی انجام کارهای روتین و ساده، برای همراه شدن با جامعه شهری کافی نیست.

با توسعه صنعت در شهرها و آن چیزی که امروز به نام انقلاب صنعتی می‌شناسیم، مردم روستا به تدریج می‌شنیدند که برای زندگی بهتر، مناسب است که به شهرها مهاجرت کنند.
در شهرها، هم فرصت‌های شغلی بیشتری وجود داشت، هم گفته می‌شد که امکانات بهتری برای زندگی وجود دارد.

امروز برای ما تصور شرایط تاریخی ایران وجهان در یک یا دو قرن پیش، چندان ساده نیست.
فقط کافی است به این نکته توجه داشته باشید که چیزی به نام مفهوم کودکی و دوران کودکی یک مفهوم کاملا جدید است که برای چند نسل قبل قابل درک نبوده است.
کودکان فقط نسخه ی کوچک شده ی ادم بزرگ ها بودند حتی لباس بچه ها، با لباس بزرگ ها فرقی نداشت و فقط ابعاد آن کوچک تر بود.

بیهوده نیست که وقتی ژان ژاک روسو در کتاب امیل، به این مسئله اشاره کرد که:
کودکی، نسخه‌ی کوچک بزرگسالی نیست. بلکه مقطعی کاملا متفاوت از زندگی، با نیازها و شرایط متفاوت است
حرفش چنان شگفت‌انگیز و عجیب بود که همه او را به عنوان متحول‌کننده‌ی آموزش و پرورش لااقل در نیمی از جهان در نظر می‌گیرند.
امروز است که ما به سادگی، لباس بچه‌گانه داریم و بر تن فرزندان‌مان می‌کنیم و این لباس، هیچ شباهتی به لباسی که تن خودمان است ندارد. این مسئله را نباید ساده و واضح و بدیهی در نظر بگیریم.

وقتی می توانیم بگوییم فهم یک بچه شش ساله خوب است که چیزهایی را که یک بچه ی شش ساله معمولا می فهمد، بفهمد.
وقتی می توانیم بگوییم فهم یک بچه شش ساله خوب است که چیزهایی را که یک بچه ی شش ساله معمولا می فهمد، بفهمد.

آلفرد بینه و اندازه گیری هوش در فرانسه

فرانسه هم، از اثرات صنعتی شدن، مستثنی نبود.
روستاییان به شهرها مراجعه می‌کردند و در کارخانجات مشغول می‌شدند و طبیعتا دوست داشتند بچه‌هایشان هم به مدرسه بروند. امکانی که صرفا چند دهه بود به وجود آمده بود.
با این حال، مشکلات عجیبی وجود داشت. بچه‌های روستایی در مدرسه، چیز زیادی یاد نمی‌گرفتند.
مطالب ساده‌ای که بچه‌های شهری به سادگی و در زمان کوتاه می‌آموختند، به چالشی جدی در یادگیری کودکان روستایی تبدیل شده بود.
معلمان مدرسه، بسیاری از کودکان روستایی را به عنوان کسانی که ناتوانی ذهنی دارند و مغز ضعیف دارند، از کلاس‌ها کنار می‌گذاشتند و از مدارس اخراج می‌کردند.
دولت فرانسه، بر این باور بود که بعید است روستاییان، ضعف ذهنی داشته باشند و صرفا پیشینه‌ی زندگی و آموزشی آنها به شکلی است که با فضای آموزش رسمی شهری هماهنگ نیستند.
به همین علت، مسئولیت مطالعه در زمینه‌ی توانایی ذهنی کودکان به یک دانشمند روانشناس به نام آلفرد بینه (Alfred Binet) واگذار شد.

الفرد بینه از جمله بزرگترین روانشناسان در پایان قرن نوزدهم در فرانسه بود. البته او هیچ تجربه ای در بحث هوش نداشت.
اما یک روانشناس تجربه گرا بود که دولت و مردم معتقد بودند شیوه ای علمی و به دور از پیش داوری دارد.

روش آلفرد بینه برای اندازه‌گیری هوش

آلفرد بینه با یک سوال ساده اما بسیار دشوار روبرو بود:
یک بچه‌ی شش ساله، چه چیزهایی را باید بفهمد که بتوانیم بگوییم توانایی ذهنی خوبی برای یادگیری دارد؟
همین سوال را می‌توان برای سنین دیگر هم مطرح کرد:
یک بچه‌ی هفت ساله، چه چیزهایی را باید بفهمد که بتوانیم بگوییم توانیی ذهنی خوبی برای یادگیری دارد؟
بینه، این سوال را به صورت زیر پاسخ داد:

وقتی می توانیم بگوییم فهم یک بچه شش ساله خوب است
که چیزهایی را که یک بچه ی شش ساله معمولا می فهمد، بفهمد.

امیدواریم با خودتان نگویید که بینه، با طرح چنین سوالی، عملا مسئله را دور زده است.
ما در خیلی از موارد، شیوه‌ی مشابهی را به کار می‌گیریم.
مثلا اگر به شما بگویند به چه کسی قدبلند می‌گویید. چه پاسخی خواهید داد؟ می‌گویید کسی قد بلند است که قدش از متوسط کسان دیگری که می‌شناسیم و در اطراف‌مان هستند، بلندتر باشد.
همچنین برای قضاوت در مورد توانایی فیزیکی و طول عمر و قند خون و فشار خون و ضربان قلب و بسیاری از پارامترهای دیگر هم، از روش علمی مشابهی استفاده می‌کنیم: یک جامعه‌ی بزرگ را انتخاب می‌کنیم. یک ویژگی‌ را در آنها می‌سنجیم. متوسط می‌گیریم. همه‌ی اعضای همان جامعه را بر اساس متوسط خودشان می‌سنجیم.
بینه، همکاری هم داشت که در این کار به او کمک می‌کرد. نام او، تئودور سایمون بود. اگر چه زحمت و سهم آنها تقریبا برابر بود، سایمون این شانس را نداشت که نامش به اندازه‌ی بینه، مطرح شود.
آنها فهرست بلندبالایی از سوالات را در زمینه‌های بسیار متنوع آماده کردند. سپس به سراغ تعداد زیادی از کودکان پنج ساله، پنج سال و یک‌ماهه، پنج سال و دوماهه و به همین ترتیب تا دوازده ساله رفتند.
آنها بررسی می‌کردند که مثلا یک بچه‌ی شش سال و پنج ماهه، به طور متوسط چه سوالاتی را پاسخ می‌دهد و چه سوالاتی را پاسخ نمی‌دهد.
سپس تمام بچه‌های شش سال و پنج‌ماهه را، با همین توانمندی متوسطی که استخراج کرده بودند، می‌سنجیدند.

پس مهم است به خاطر داشته باشیم که معیار بینه برای سنجش هوش، متوسط هوش هم سالان بود.
او کسی را که دقیقا مانند متوسط همسالانش بود، دارای بهرهی هوشی 100 در نظر می گرفت و به همین نسبت، کسانی که بالاتر از متوسط بودند، بهرهی هوشی بالای صد و افراد پایین تر از متوسط، بهره ی هوشی زیر صد به دست می آوردند.

بینه، همچنان از روش خود به صورت کامل راضی نبود.
او همواره در نوشته‌ها و تحلیل‌هایش تاکید می‌کرد که این شیوه‌ی سنجش هوش، تا حد زیادی بستگی به پیشینه‌ی فرهنگی دارد.
فقط کافی است تصور کنید که اگر نمونه‌ی آماری شما، از یک شهر خاص یا کشور خاص باشد، نتیجه‌ تا چه حد ممکن است در فضای دیگر نادرست باشد. خصوصا اینکه مثلا برخی از سوالات بینه، بسیار جنبه‌ی فرهنگی داشتند و به مواردی مانند دوری و نزدیکی دو شهر در فرانسه یا اروپا اشاره می‌کردند.
اما شاید برای شما جالب باشد که این بحث‌ها، برای آمریکایی‌ها حتی از فرانسویان هم جذاب‌تر بود.

طی قرون اخیر و تا همین امروز، دو بحث جدی همواره در دموگرافی آمریکا وجود داشته است.
یکی اینکه بخش قابل توجهی از آمریکاییان را مهاجران تشکیل می داده اند و می دهند.
دیگر این که سیاهپوستان در آمریکا عموما مورد تبعیض واقع می شده اند.
این تبعیض ها خشونت آفرین هم بوده و خشونت ها تبعیض بیشتر آفریده اند و امروز نمی توان به سادگی گفت که کدام، ریشه دیگری بوده.

 معیار بینه برای سنجش هوش، متوسط هوش هم سالان بود
معیار بینه برای سنجش هوش، متوسط هوش هم سالان بود

با توجه به همین تفاوت‌ها و تبعیض‌ها و پیش‌داوری‌ها، برای آمریکایی‌ها بسیار جذاب بود که روشی پیدا کنند تا معلمان، بدون پیش‌داوری در مورد نژاد و زبان و فرهنگ دانش‌آموزان، آنها را ارزیابی کنند.
در این حالت، دیگر اگر معلمی می‌گفت این دانش‌آموز یا آن دانش‌آموز در یادگیری ضعیف است، کسی احساس نمی‌کرد که شاید پیش‌داوری و استریوتایپ در این قضاوت دخیل بوده است.
در دانشگاه استنفورد، فردی به نام لوییس ترمن (Lewis Terman) با کارهای آلفرد بینه آشنا شد.
لوییس ترمن که نیاز آن روز جامعه‌ی آمریکا را به خوبی می‌دانست، سعی کرد با کمی تغییر و اصلاح، تست آلفرد بینه را در آمریکا مورد استفاده قرار دهد (1916).
در واقع آنچه ما امروز به عنوان تست IQ می‌شناسیم و همین‌طور تعریفی که از IQ داریم، تست و تعریفی است که ترمن، با اصلاح و تکمیل کارهای بینه انجام داده است.
از آنجا که نگاه ترمن کمی اقتصادی بود، او زیرکی کرد و از نام دانشگاه استنفورد استفاده کرد. به همین علت ما به جای تست ترمن – بینه که روش رایج علمی است، عنوان تست استنفورد – بینه را به کار می‌بریم.
روش استخراج بهره‌هوشی در آزمون استنفورد – بینه این است که سن شما بر اساس آزمون را به سن تقویمی شما تقسیم می‌کنند و آن را در صد ضرب می‌کنند تا بهره‌ی هوشی به دست آید.
بهره‌ی هوشی کمتر از صد، یعنی توانایی ذهنی شما در موضوعات مطرح شده در پرسشنامه، کمتر از متوسط کسانی است که سن تقویمی شما را دارند.

ترمن، پیش از مرگ خود یک بار دیگر هم تست هوش را مورد اصلاح و بازبینی قرار داد (1937). او در زمان مرگش، در حال انجام سومین بازبینی بود. آنچه امروز به عنوان تست استنفورد - بینه می شناسیم،
پنجمین ویرایش این آزمون است که در سال 2003 منتشر شده است

استفاده نکردن از تست استنفورد – بینه در مدارس، تخلف است
در سال 1920، در ایالت نیوجرسی آمریکا، استفاده از تست هوش، اجباری شد.
ایالت نیوجرسی همان ایالتی است که در فضای آکادمیک به خاطر حضور دانشگاه پرینستون شهرت دارد.
نظام آموزشی در ایالت نیوجرسی به این نتیجه رسیده بود که بدون این تست، احتمال زیادی وجود دارد که معلمان و مدارس، صرفا‌ از روی لجبازی با مهاجران یا سیاهپوستان، بهانه‌هایی ایجاد کنند و آنها را از تحصیل یا امتیازات تحصیلی محروم کنند.
بررسی‌ها در آن زمان نشان می‌داد که گاهی حتی لباس و پوشش یا نام کودکان، ممکن بود روی سرنوشت آموزشی آنها تاثیر بگذارد.  

برخلاف تصور عوام، آنچه امروز به عنوان تست هوش می شناسیم، هرگز برای سنجش هوش طراحی نشده است.
بلکه هدف آن، ایجاد عدالت آموزشی و دفاع از اقلیت ها بوده است.

استفاده کردن از تست استنفورد – بینه در مدارس، تخلف است

در سال 1970 اتفاق جالب دیگری افتاد.
محققان شروع به بررسی ضریب هوشی سیاه‌پوستان و مهاجران کردند و آن‌ها را با سایر آمریکاییان مقایسه کردند.
تحقیقات نشان داد که سیاه‌پوستان و مهاجران از بهره هوشی پایین‌تری برخوردار هستند.
این ماجرا بسیار جدی شد و تحقیقات بیشتر و بیشتری انجام شد که همگی تاییدکننده‌ی همین مطلب بودند.

آیا واقعا بهره‌ی هوشی مهاجران و سیاه‌پوستان کمتر بود؟

اقتصاد و فرهنگ آمریکا چنین چیزی را تایید نمی‌کرد. بسیاری از جامعه شناسان در آن زمان و اکنون، معتقد بودند که مهاجرت، آمریکا را به آمریکا تبدیل کرده است.
در اینجا بود که جملات مرحوم بینه که شصت سال پیش مرده بود، دوباره مورد توجه قرار گرفت:
نباید جنبه‌های فرهنگی در این آزمون را فراموش کنیم.
شاید صرفا تفاوت لهجه یا تفاوت فرهنگ یا تربیت، باعث شود سوالی که پاسخ آن برای یک کودک واضح و بدیهی است،
برای کودک دیگر دشوار یا حتی غیرممکن باشند.
واقعیت بسیار ساده بود. جامعه‌ی آماری که تست برای آن طراحی و تست شده بود، طبیعتا تعداد زیادی از کودکان آمریکایی سفیدپوست را شامل می‌شد و عملا تست برای آنها کالیبره شده بود.
پس این تست برای فرهنگ دیگر و نژاد دیگر و شرایط دیگر، قابل استفاده نبود.
به همین علت،  ایالت کالیفرنیا که نسبتا پیشتازتر بود و مهاجران بیشتری داشت و امروز هم بخش مهمی از اقتصاد آمریکاست، هر نوع استفاده و استناد از تست هوش را تخلف و غیرقانونی اعلام کرد و والدین می‌توانستند معلمانی را که از این تست استفاده می‌کردند، به پیشگاه قانون معرفی کنند.

اصطلاح ضریب هوشی یک غلط مصطلح است و در متن‌های جدی و علمی بهتر است از بهره هوشی استفاده کنید.
اصطلاح ضریب هوشی یک غلط مصطلح است و در متن‌های جدی و علمی بهتر است از بهره هوشی استفاده کنید.

ضریب هوشی یا بهره هوشی؟ کدام درست است؟

اصطلاح ضریب هوشی یک غلط مصطلح است و در متن‌های جدی و علمی بهتر است از بهره هوشی (یا هوش‌بهر) استفاده کنید. البته با توجه به این‌که مفهوم دیگری نزدیک به این اصطلاح وجود ندارد، استفاده از آن در نوشته‌های عمومی موجب سوء‌برداشت و انتقال نادرست پیام نخواهد شد.
با این حال باید به خاطر داشته باشیم که مفهوم ضریب (Coefficient) در معادلات و ساختارهای ریاضی کاملا مشخص است و آن‌چه ما به عنوان ضریب هوشی می‌خوانیم و می‌شنویم، واقعا از جنس ضریب نیست.
Quotient و Quota هر دو از ریشه‌ی Quot به معنای جیره، سهم، بهره، بخش هستند و وقتی از Intelligence Quotient صحبت می‌کنیم، منظورمان این است که بهره‌ی یک فرد از آن‌چه به عنوان هوش و توانایی ذهنی در اختیار متوسط انسان‌های جامعه قرار گرفته چقدر است. با توجه به این‌که این کمیت کاملا جنبه‌ی مقایسه‌ای دارد، بهره‌ی هوشی (درست مثل بهره از نعمت‌ها یا بهره از ثروت یا بهره از فرصت‌ها) معنای شفاف‌تر و دقیق‌تری دارد.

چه کتاب و مقالاتی برای آشنایی بیشتر با مفهوم هوش و بهره هوشی وجود دارد؟

اگر صرفا بخواهید توضیحاتی عمومی درباره‌ی سنجش هوش و بهره هوشی بخوانید یا این‌که مقاله‌هایی حاوی مرور ادبیات این حوزه را ببینید، کتاب‌های متعددی در فارسی و انگلیسی موجود است و با کلمات کلیدی Intelligence Measurement به سادگی می‌توانید کتاب‌ها و مقالات متعدد و حتی Handbook‌هایی را با این موضوع ببینید.
اما اگر به دنبال کتابی هستید که مسئله‌ی هوش و توانمندی‌های انسانی و سنجش آن‌ها را به شکلی عمیق‌تر بررسی کرده و تبعات این نوع نگاه به انسان‌ها را تجلیل کرده باشد، The Measure of Merit نوشته‌ی جان کارسون یک گزینه‌ی ارزشمند است.

موارد مرتبط
تاثیر موسیقی بر مغز و هوش کودکان: توهمی به نام اثر موتسارت
خلاقیت در مدرسه؛ نظام آموزشی چگونه خلاقیت را نابود می کند؟
پرورش کودکان هوشمندتر
لوگوی ساماندهی اینماد
تهران، بلوار کشاورز، ابتدای خیابان شانزده آذر، پلاک ۷۸، طبقه ۱۰، واحد ۱۰۱۰
خانه
سبد خرید ( ۰ )
محصولات
دوزلی بوک چیست؟
شرایط خرید
تخفیف ها
تماس با ما
مجله دوزلی بوک
پرسش های متداول
گردونه شانس